۱۳۹۱ آبان ۱, دوشنبه

روابط جدید، دانسته های جدید

من همیشه فوق العاده ذوق زده میشم وقتی آدمهایی رو میبینم که میتونی بشینی باهاشون چهار کلمه حرف بزنی و به نظر نرسه که دارن از روی باد و هوا حرف میزنن. دیشب به یه مهمونی دعوت بودم و با آدمی آشنا شدم که کلی حرفهای جالب برای زدن داشت. آدمی که اهل مطالعه بود و با وجود سن خیلی بالا، روحیه جوونی داشت و دوستاش همه جوون بودن. بین صحبتهاش گفت که ژورنالیسته و با کلی ذوق گفت که کتاب حقوق بشرش هم به فارسی ترجمه شده. این روزها به لطف اینترنت وقتی میخوای از چیزی سر دربیاری اولین راهکار میشه یه سرچ ساده توی گوگل و نتیجه سیل مطالبه که میتونی بخونی. امروز صبح توی اینترنت اسمش رو سرچ دادم تا بدونم کتابی که میگفت چی هست و توی چه مایه هاییه. هنوز فکر نمیکردم که با آدم خیلی کلفتی طرف باشم. اما باورم نمیشد وقتی ژورنالهایی که براشون مقاله مینویسه، تعداد کتابهاش و مستندی که در مورد جنایتهای جنگی ساخته رو دیدم. خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بودم. حس خوبیه آشنا شدن با آدمهایی که حرفی برای گفتن دارن و میشه چیزی ازشون یاد گرفت.
دیشب خیلی چیزها یاد گرفتم. جمع دیشب گروهی بودن که رابطه هاشون با هم اصلا عمیق نبود و میزبان بعضی ها رو فقط یه بار دیده بود اما وقتی یک نفر رو همون یکبار میبینی و فکر میکنی اون آدم ارزشهایی داره که میتونی باهاش در ارتباط باشی، باید از این فرصت استفاده کرد وگرنه اون آدم شاید هیچ وقت دیگه پا به زندگی ات نذاره. از بین همین روابط سطحی، یکی اش ممکنه تبدیل به یک دوستی عمیق و واقعی بشه. شاید برای من که آدمِ بیش از اندازه سخت گیری در انتخاب اطرافیانم هستم، مهمونی دیشب فرصتی بود تا خودم و سختگیریهام رو به چالش بکشم که چقدر لازمه و کجاها لازمه. گاهی خوبه دوباره فکر کردن به تمام کارها و رفتارهای همیشگی. لازم دارم کمی بیشتر به خودم، سطح و نوع روابط اجتماعی ام فکر کنم. باید زودتر بجنبم، عمر مثل باد میگذره و نباید لحظه ای رو از دست داد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر