۱۳۹۲ فروردین ۷, چهارشنبه

لذت داستان خوندن از یادم رفته بود

امسال برای اولین بار سال رو تنها تحویل کردم. قرار گذاشته بودیم که از 5-6 دقیقه قبل سال تحویل ویدئو چت داشته باشیم اما هر دومون سوتی دادیم و نمیدونم چرا سال تحویل رو نیم ساعت اشتباه کردیم :( میخواستم توی حال و هوای سال نو باشم، اون روز سر کار نرفتم و هر از چندگاهی میزدم یکی از این کانالهای ایرانی که ببینم چی دارن. این شد که یهو صدای توپ اومد و شنیدم که مجری گفت آغاز سال 1392 و روبوسی و آهنگ سال تحویل. تعجب کرده بودم و شوکه بودم که چی شد. بعد فهمیدم که بـــــــــــــــله سوتی داده بودیم :)
زنگ زدی، کلی خندیدیم به این اشتباه مسخره مون و به منظور جبران این سوتی، گشتیم و اون آهنگ مسخره سال تحویل رو پیدا کردیم و یه آهنگ شاد عید گذاشتیم و خلاصه سال تحویل رو شبیه سازی کردیم :) بامزه بود و خوش گذشت هرچند غمگین بود و پر از دلتنگی. با خودم قرار گذاشته بودم که نذارم این سال رو به دلیل این دلتنگی با غم و غصه و حال روحی بد شروع کنم، برای اولین بار تو زندگیم شیرینی درست کردم، سفره هفت سین چیدم، اون هم چه سفره ای، به به. ایناهاش:
 
خودم کلی با این سفره هفت سین ذوق داشتم و موقع ویدئو چت، عکسش رو گذاشتم کنار صفحه و هی تصور کردم که با هم کنارش نشستیم. کلی واسه خودم سعی کردم شروع سال نو رو جشن بگیرم و مهمونی گرفتم. مهمونی ای که من توش تنها ایرانی بودم و کلی هفت سین توضیح دادم و سبزی پلو با ماهی درست کردم. بله بله، فرهنگ ایرانی صادر میکنیم اینطوری :)
بسی دلچسب بود که عیدی هم گرفتم؛ یه کتاب فوق العاده خوب. خیلی وقت بود داستان نخونده بودم و لذت عجیبش از یادم رفته بودم. کتاب رو گرفتم دستم و نمیتونم بگذارم زمین. عصر میام خونه به این امید که زودتر وقت کنم بشینم چند فصل دیگه بخونم. یه عیدی خوب، از یه دوست خیلی خوب، شاید بی اغراق بهترین دوستی که اینجا داشتم. امسال، شروع دلگیری داشتم اما دلم پرامیده برای فرداهای بهتر.