۱۳۹۳ مهر ۱۰, پنجشنبه

متحول میشویم :)

این هفته، هفته دست به کار شدن برای انجام هزار تا برنامه عقب افتاده بود. یهو همه کارهایی که میخواستم انجام بدم و نداده بودم رو شروع کردم. حالا خدا کنه همینطوری که یهو گازش رو گرفتم واسه جبران عقب افتاده ها، موتورم الکی از کار نیفته. دِرفت اول مقاله ام رو بعد از چند وقت عقب انداختن بالاخره تموم کردم و فرستادم برای اون یکی نویسنده که روش کار کنه. دارم سعی میکنم به طرز منطقی ای حجم کارهام رو کم کنم تا بتونم به همه شون درست برسم نه اینکه همه اش احساس کنم جا موندم. این مدت سعی کردم تا قبل از تموم شدن کارهای فعلی هیچ پروژه جدیدی رو شروع نکنم، فعلن که خوب پیش رفتم.
 تقریبا هزار سال بود که هی میخواستم برای بعضی از این کلاسهای دانشگاه که واسه استادها میذارن شرکت کنم، توی چند روز گذشته برنامه اونهایی که میخواستم رو درآوردم و اسم نوشتم که برم. خوبه هم چهارتا آدم دیگه رو میبینم که توی این دانشگاه جدید هستن (احتمالا) و هم اینکه یه مقدار از پشت میز پا میشم. جلسه اول کلاس سِرف رو هم بالاخره رزرو کردم. یکسال وقت داشتم که برم اما الان فقط سه ماه مونده که اکسپایر بشه. باید دقیق برای جلسه هاش برنامه ریزی کنم وگرنه حیف میشه و از کفم میره. البته زودترین زمانی که تونستم رزرو کنم واسه دو هفته دیگه است اما باز هم خوبه. آدم استرالیا باشه و بلد نباشه سِرف کنه، یعنی نصف زندگی اینجا رو نفهمیده. در ادامه همون مسئله سِرف و ورزش و اینا، این چند روز شروع کردم یه مقدار درست و سلامت غذا بخورم. کافئین کمتر، چای سبز بیشتر، جانک فود و شکلات کمتر، سبزیجات یه کم بیشتر. دیشب در یک اقدام انتحاری، یه بسته هویج و کرفس رو شستم و آماده کردم گذاشتم توی یخچال که بعدا به هوای سخت بودن هر دفعه شستن یه ساقه کرفس و هویج، بیخیال خوردنشون نشم. حالا هر بار میرم سر یخچال، ظرف کرفسها و هویجها رو میبینم و حال میکنم. چه ترکیب رنگ قشنگی هم دارن با هم!

پس نوشت: وقتی داشتم این پست رو مینوشتم، هرچی فکر کردم یادم نیومد سِرف کردن به فارسی چی میشد. گاهی حتی چیزهای ساده از ذهن آدم میپره اگر مدتی استفاده نشده باشن. دیشب قبل خواب یادم اومد که آهــــــــــــــا، میگفتیم موج سواری دیگه :) بعد احساس کردم چقدر بعضی واژه های فارسی که مدتهاست استفاده نکردم، به نظرم غریبه میرسن و این حس چقدر بده وقتی به عمق فاجعه فکر میکنی.