۱۳۹۳ فروردین ۷, پنجشنبه

راه رفتن کبک

دارم برای یه پوزیشن خیلی هیجان انگیز اپلای میکنم. نوع کار و تمرکز موضوعش رو خیلی دوست دارم و با توجه به جلسه ای که با هِد دپارتمان داشتم، به نظر میرسه که خیلی آدم جالب و خوبیه. در طول تمام سالهای عمرم هیچوقت با یه خانوم کار نکردم و تجربه کار کردن با یه خانوم موفق و مدیر خیلی میتونه مسیر و رفتار حرفه ای من رو تحت تاثیر قرار بده. کار کردن با آقایون همیشه باعث شده که بخشی از من به عنوان یک خانوم کمی تا قسمتی سرکوب بشه یا شاید بتونم بگم که یاد نگزفته باشم بروزش بدم. اما اگر موفق بشم و این پوریشن رو بگیرم، خیلی چیزها ممکنه فرق کنه. 
آدمی هستم که خیلی خودم رو بروز نمیدم و قابلیتهام رو به قول معروف توی چشم طرف مقابل نمیکنم، این به نوعی میتونه یه ضعف باشه، خصوصا وقتی آدم میخواد برای اولین بار خودش رو معرفی کنه. مدتی بود که داشتم سعی میکردم خودم نباشم و رفتار و منش آدمهایی رو تقلید کنم که بسیار بیشتر از اونی که هستند خودشون رو نمایش میدن. اما دارم به این نتیجه میرسم که این کار شدنی نیست. هر آدمی مسیر موفقیت خودش رو داره، شاید من باید مسیر آهسته و پیوسته رو برم تا موفق باشم، همون مسیری که تا حالا پیش گرفتم، تلاش و تلاش و تلاش. من با حرف زدن و شعار دادن و نمایش دادن چیزی که باور ندارم هستم، نمیتونم کار خودم رو پیش ببرم. تلاش برای اینکه خودم نباشم، فقط اوضاع رو سختتر میکنه. به قول معروف نباید بخوام راه رفتن کبک رو یاد بگیرم که ممکنه راه رفتن خودم رو هم فراموش کنم. کلا اوضاع سخت و پیچیده ایه. امیدم به خداست تا تلاشهام نتیجه بده.