۱۳۹۱ آبان ۱۶, سه‌شنبه

تبرت رو خوب تیز کن

 
برنامه ریزی و پایه گذاری صحیحِ مراحل اجرای یه تصمیم یا پروژه، یکی از مهمترین چیزهاییه که ما توی ایران یاد نمیگیریم. به نظرم شاید بشه نمود این مشکل رو اونجایی به وضوح دید که روش تحقیق در گروه درسهای بسیار کم اهمیت دانشگاهها قرار میگیره. یه مدت توی یه گروه تحقیقاتی توی وزارت بازرگانی کار میکردم و رئیس فوق العاده ای داشتم. یکی از اصلی ترین نکاتی که همیشه به ما یادآوری میکرد این بود که اگه یک ساعت برای بریدن تنه یه درخت وقت دارید، 45 دقیقه رو صرف تیز کردن تبر کنید. در طول اینهمه سال نه توی مدرسه و نه دانشگاه به ما یاد ندادن که واقعا قبل از دست به کار شدن، واقعا بشینیم و فکر کنیم که چطور مراحل کار رو پیش ببریم. شاید عمق فاجعه رو زمانی میشه درک کرد که یه نگاه سطحی بندازیم به پروسه تحقیق دانشجوهای دکتری در ایران و خارج از ایران. بی هیچ اغراقی، دانشجوی دکتری داره تربیت میشه که یه محقق بار بیاد اما آخرین چیزی که ازش خواسته میشه یه طرح کامل تحقیقه. شاید الان به تمام دانشجوهای دکتری توی ایران بربخوره اما خودم هم روزی جزو این گروه بودم و شاید اگر کسی همچین حرفی میزد بهم برمیخورد چون بالاخره من هم توی پروپوزال و همینطور گزارش پایانی رساله ام فصلی رو تحت عنوان روش تحقیق داشتم. اما یه چیزی که همیشه از قلم میفته و به شخصه تا حالا توی هیچکدوم از رساله های دکتری توی ایران ندیدم، درک واقعی از فلسفه تحقیقه. اینکه یه محقق چه دیدی به دنیا و مقوله کاریش داره که البته یه پله بالاتر قرار میگیره از اینکه چه روشی رو انتخاب کنه برای پروسه تحقیق.
یه جورایی ما همیشه به دنبال حل مسئله بودیم به جای اینکه واقعا بشینیم و فکر کنیم و مسیر حل و چالشهاش رو به بحث بگذاریم. البته خوب نمیشه دانشجوی بیچاره رو مقصر دونست، وقتی همه ازش تنها جواب رو میخوان و انتظار دارن در آخر کار حرفهای مهیّجتری برای گفتن داشته باشه و دیگه چندان مهم نیست که این آدم بعد از 5-4 سال کار طاقت فرسا تبدیل به محقق شده یا صرفا حل کننده یه مسئله خاص. دانشجوهای دکتری توی ایران اکثراً تزهای وحشتناک پیچیده تری دارن نسبت به هم رشته ای هاشون توی دانشگاههای چه بسا بسیار مطرح دنیا. روزی که من برای اولین بار موضوع رساله خودم رو با دانشجوهای دکتری اینجا مقایسه میکردم، هی حرص میخوردم که ببین چه موضوعات آبکی ای دارن و اونوقت پوست ما کنده میشه توی ایران و آخر سر هم دکتری ما رو اینها چندان قبول ندارن. اما یه مقدار که گذشت احساس کردم با وجود اینکه من و امثال من توی دوره دکتری عذاب بیشتری کشیدیم، اما محققهای بهتری نیستیم. ما تبدیل شدیم به آدمهایی که توی اون موضوع خاص رساله مون خیلی میدونیم اما هنوز وقتی یه نفر فلسفه تحقیقمون رو به چالش بکشه، خیلی خوب نمیتونیم دفاع کنیم. به نظرم این موضوع صرفا محدود به این سطح از تحصیلات آکادمیک نیست، بلکه در خیلی از سطوح روزمره زندگی هم صادقه. متاسفانه اکثرا بدون تعقل کافی و بدون اینکه خودمون رو زیر سوال ببریم، دست به عمل میزنیم و آخر و عاقبتش هم نتایج وحشتناکی میشه که تا مدتها اثرش توی زندگیمون باقی میمونه.
 
پ.ن. مقایسه ای که من میتونم انجام بدم صرفا براساس مقایسه دانشگاههای ایران و چند دانشگاه معدودیه که خارج از ایران دیدم. مشخصا اشتباهه اگه بخوام به این مقایسه عمومیت بدم و حکم کلی صادر کنم که همه دانشگاههای خارج از ایران محقق پرورند. هدفم به هیچ وجه این نبود که بخوام ثابت کنم کدوم دانشگاه بهتره، کجا روش بهتری به کار میره و خروجی کدوم سیستم کارامدتره. صرفا قصدم مطرح کردن نقطه ضعفی بود که توی پروسه دکتری ایران دیدم. شاید یه دانشجوی دکتری این چند خط رو بخونه کمی به کارش بیاد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر