۱۳۹۳ خرداد ۱۰, شنبه

قاعده بازی

در طول یک سال گذشته، مشغول پیدا کردن یه جای دائم یا حداقل تا حدودی دائم برای خودم توی دنیای آکادمیک اینجا بودم. همه چیز خیلی سختتر از اونچه بوده که تصورش رو میکردم. حتی یک درصد هم احتمال نمیدادم که انقدر رقابت شدید باشه و برای هر یه پوزیشن کوچولو اینهمه آدمهای خفن از هرگوشه دنیا اپلای کنن. رودرواسی که نداریم، همیشه یه آدم نی تیو به من الویت پیدا میکنه حتی اگه رزومه من خیلی ازش بهتر باشه . که البته گاهی چندان هم بی منطق نیست هرچند برای من دردناکه. تعداد پوزیشنهای مرتبطی که توی سیدنی در طول این یک سال آگهی شده، خیلی کم بوده که خودش باعث میشه هر یک مورد برای من خیلی مهم باشه و طبیعتا پر از استرس.
این روزها دارم برای یه گِرَنت اپلای میکنم. برای اینکه بتونم برای اون گرنت اپلای کنم، اولین قدم اینه که یک نفر توی دانشگاه گرنت دهنده باشه که کار من رو ساپورت کنه. چندین روز وقت گذاشتم تا بتونم کسی رو پیدا کنم که حتی اگه شده یه مقدار خیلی کمی هم حوزه کاری اش به من نزدیک باشه. متاسفانه (یا گاهی خوشبختانه) کسی رو پیدا نکردم که خیلی بتونم ربط مستقیم بین کار خودم و حوزه تخصصی اون پیدا کنم. نهایتا به هِد دو تا دانشکده ایمیل زدم که هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم و لطفا یک نفر با این حوزه کاری رو به من معرفی کنید. اولین جواب رو هِد دانشکده ساینس (اگر اشتباه نکنم میشه دقیقا معادل همون دانشکده علوم پایه توی ایران) داد که ما کسی رو توی این حوزه نداریم شرمنده، ضمنا رزومه ات رو نگاه کردم و امیدی نداشته باش که این گرنت خیلی رقابت بالایی داره و تو هنوز تعداد مقاله هات کافی نیست. خلاصه کلی حالم گرفته شد تا اینکه جواب نفر دوم رو گرفتم که هِد یکی از دپارتمانهای مهندسی بود. یک نفر رو معرفی کرده بود برای ساپورت کردن کارم، کلی تحویلم گرفته بود و به قول خودش اِسترانگی اِنکارِج کرده بود که اپلای کنم چون با توجه به رزومه ام شانسم بالاست! مقایسه این دو تا ایمیل برام خیلی جالب بود. ناخودآگاه یاد وقتی افتادم که توی ایران رئیس دانشگاهمون عوض شده بود. نفر قبلی اش یکی از اساتید مهندسی عمران بود و این رئیس جدید یکی از اساتید دانشکده علوم. دقیقا یادم نیست سر چه برنامه ای بود اما این رئیس دانشگاه جدید اومده بود برای سخنرانی توی یکی از مناسبتهای دپارتمان ما. شروع کرد راجع به رتبه دانشگاه و اهمیت مقاله های ما توی بالا بردن رتبه دانشگاه گفت و یه مقایسه ای کرد از تعداد مقالات دانشکده مهندسی و دانشکده علوم پایه. نمیدونم اون روز از چی ناراحت بود اما هی کوبید تو سر ما که بچه های علوم پایه پروداکتیو هستن و شماها باید تعداد مقاله هاتون رو بیشتر کنید. برای حساس نشون دادن قضیه مثال زد که امسال یکی از بچه های شیمی 117 تا مقاله چاپ کرده! (البته جا داشت اونجا یکی بهش یادآوری کنه که به قول معروف یه چیزی بگو که بگنجه!) خلاصه یکی از دوستهای من طاقت نیاورد و گفت که این مقایسه غلطیه، مثلا بچه های شیمی یه مقاله مینویسن راجع به ترکیب ماده آ و ب، بعد هم مقاله دوم راجع به آ و د. ما باید کلی کار کنیم برای هر مقاله و نمونه عملی داشته باشیم و این حرفها. غافل از اینکه این رئیس جدید دانشگاه خودش دکتری شیمی داشت! کلی شاکی شد و اون جلسه تبدیل شد به یه بحث احمقانه بین این طرفیا و اون طرفیا. واقعیت اینه که نه به اون شدتی که دوست من گفت، اما نرخ تولید مقاله همه جای دنیا توی علوم پایه بیشتره که خوب البته به دلیل تفاوت نوع کار اونها و علوم دیگه است. اما گاهی قضاوتهای ما بدون توجه به این فاکتور مهم و تفاوتهای ماهوی زمینه کارهاست. مقایسه دو تا ایمیلی که گرفتم، یک شاهد دیگه بود برای اینکه چقدر قوانین بازی برای آدمها و شرایط مختلف فرق داره و گاهی به دلیل این تفاوتها چقدر به اشتباه ممکنه قضاوت بشیم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر